User:Nepaheshgar
From Wikipedia, the free encyclopedia
I'll be away for some months or so. You can also e-mail me with any other inquiries and I might respond back. Remember Wikipedia is as reliable as its editors and many of its editors with regards to social sciences are not reliable.
Just an ordinary person. بیا که جهان را به بد نسپریم.
|
||
|
Well, this is for your excellent contributions! | ||
From Rhobinji, loyal servant of the Great and Mostly Honarable Kermanshahi! 20:10, 13 March 2007 (UTC) and the Honorable Kermanshahi Himself As a regard for all the work you've done, Nepaheshgar! Thanks a lot, man!
The Barnstar of Diligence | ||
for your excellent work in Shahnameh and other Iranian articles. You are an "exception" among Wikipedia Users. --Pejman47 20:56, 25 August 2007 (UTC) |
The Barnstar of Diligence | ||
Ali, I am incredibly impressed with your dedicated level of research and hard work in the Scytho-Iranian theory AfD. Keep up the great work! Srose (talk) 02:37, 10 August 2006 (UTC) |
The Original Barnstar | ||
Due to your amazing work and research on the Persian Gulf talk page, and your countless educated contributions on other Iran related articles, I award you this barnstar. Keep up the amazing work.Azerbaijani 19:55, 21 January 2007 (UTC) |
The Tireless Contributor Barnstar | ||
Come on, for obvious reasons. He just keeps helping Iran-Related article and I appriciate that. Arad 03:09, 10 March 2007 (UTC) |
The Defender of the Wiki Barnstar | ||
For defending Hajj Amin Elahi the greatest Tanbur lute master that ever lived Octavian history (talk) 03:42, 19 January 2008 (UTC) |
کیش مهر
همي گويم و گفته ام بارها .... بود کيش من مهر دلدارها
پرستش به مستي است در کيش مهر .... برونند زين جرگه هشيارها
به شادي و آسايش و خواب و خور .... ندارند کاري دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل .... نباشد به دست گرفتارها
کشيدند در کوي دلدادگان .... ميان دل و کام، ديوارها
چه فرهادها مرده در کوهها .... چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر يار .... مگر توده هايي ز پندارها
ولي رادمردان و وارستگان .... نبازند هرگز به مردارها
مهين مهر ورزان که آزاده اند .... بريزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند .... چه گلهاي رنگين به جوبارها
بهاران که شاباش ريزد سپهر .... به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت،سبزه به هامون و دشت .... زند بارگه ،گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جويبار .... در آيينه ي آب، رخسارها
رود شاخ گل در بر نيلفر .... برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده ي غنچه را باد بام .... هزار آورد نغز گفتارها
به آواي ناي و به آهنگ چنگ .... خروشد ز سرو و سمن، تارها
به ياد خم ابروي گل رخان .... بکش جام در بزم مي خوارها
گره را ز راز جهان باز کن .... که آسان کند باده، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان .... که بستند چشم خشايارها
به اندوه آينده خود را مباز .... که آينده خوابي است چون پارها
فريب جهان مخور زينهار .... که در پاي اين گل بود خارها
پياپي بکش جام و سرگرم باش .... بهل گر بگيرند بيکارها